[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پرده‏هاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون اندوهگینى مى‏گریست ، و مى‏گفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمده‏اى ؟ یا شیفته‏ام شده‏اى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفته‏ام و بازگشتى در آن نیست . زندگانى‏ات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط برعکس بهار در 86/1/17:: 12:8 صبح

چه خوش است حالی مرغی که قفس ندیده باشد

                                           چه نکوتر آن که مرغی، ز قفس پریده باشد

      پــر و بــال مــا بریدنــد و در قفس گشودنــد

                                        چه رها، چه بسته مرغی که پرش بریده باشد

شعر: شهید تاجیک

خدای مهربان بدجوری پرو بالمان شکسته و حسابی اسیر شده ایم مولا جان کمکمان کن که پرواز کنیم، گاهی گناه می کنیم و به خیال خودمان لذت می بریم ولی بعد حسابی پشیمون می شیم، حالا که نگاه به گذشته میکنم می بینم همه لذتها تمام شده و فقط گناه و شرمنده گی برام مونده، شرمنده ام از شما که آبروم رو نبردی، شرمنده از امام زمانم و شرمنده از امام حسینی که چند روز دیگه در ماه محرم میخوام برم در خونة آقا و شرمنده از آقام ابالفضل ....

خدای مهربون کمکم کن!!!!

این منم در دست غفلتها اسیر                  ای خدای مهربان دستم بگیر

 

 


کلمات کلیدی :